X
دولت سیزدهم سربلند در رزم با بحران آب

 دولت سیزدهم سربلند در رزم با بحران آب

آن روزها پژواک همدلی مردم و مسئول زمین و زمان را پر کرده بود، کار جهادی مسئول و مردم با چاشنی تند و تیز آفتاب و طعم گَس غبار زیر پوست بهرام‌آباد خوب به چشم می‌خورد، از آن سو تالوار را به آغوش می‌کشیدند و رخ در رخ بیابان جبهه به جبهه خاکریز می‌زدند با ابزارهای کوچک و بزرگ دل خاک را در می‌نوردیدند تا آبراهه باز کنند و سربلند رزم بحران آب باشند.
ﺳﻪشنبه، 22 خرداد 1403 | Article Rating
خبرگزاری فارس – همدان: «وقتی روز و شب زندگی را روی دفتر موج می‌نوشتیم و زیر آسمان پاک نفس تازه می‌کردیم و جرعه جرعه‌اش را سَر می‌کشیدیم، درست وقتی آفتاب می‌درخشید و بال و پر زدن چلچله‌ها صفیر حیات بود، وقتی تقلاکنان پی سور و سات امروز و فردا بودیم؛ آهای مردم وقتی دلمان قُرق روزمرگی‌ها بود؛ غم آب سرزده بر خشت خشت تن و جانمان آوار شد؛ دقیقا غم سرزده آب، بیچاره آب که در هیاهوی غوغاکده ایام و پس و پسین فرداها گم شد و حالا به غم دچار.اما از غم آب که می‌نویسم، بی چک‌وچانه «آی با کلاه و ب آخر» پشت میزهای چوبی زهوار دررفته روزهای اول مدرسه در یادم گُل می‌کند و صدای بخش کردن‌ اولین کلمه دفتر مشقم در گوشم می‌پیچد و من چه دلتنگ، در گهواره زمین تاب می‌خورم.نمی‌دانم دلتنگ روزهای معطر به نوای «آی با کلاه و ب آخر» می‌شوم یا آزرده خاطر‌ غم آب؛ اصلا از غم آب که می‌نویسم خیالم مکدر و دلم هوایی می‌شود، هوایی زلالی‌اش که آیینه تمام روزهای آمده و همراه تمام روزهای آینده است، شاید هم دلتنگ آب گوارای همدان که زانوی غم بغل زده و غم اندود سرنای قهر نواخته است.»



این جملات به وقت مرداد و شهریور سال 1401 وقتی غم آب، سرزده مهمان روزگاران همدانی‌ها شد، نقل محافل بود و رد قهر آب بر تن شهر عیان عیان، روزگارانی که مردم همدانا دلتنگ گوارای آب هگمتانه بودند و بیشتر مناطق ساعت‌های متمادی یا نه! چند روزی در هفته آب نداشت و کار مردم به هدیه دادن آب رسید. روزهایی که هیچ چیز به اندازه یک دبه آب ارزش نداشت، حتی فراتر از دبه و باکس آب معدنی، کشاورزان چاه‌های پرآب کشاورزی را نذر بی‌آبی همدان کرده‌ بودند و مهر و مودت هموطنان رنگ و بوی احسان گرفت.وقت‌هایی که هشتک «همدان تنها نیست» راه‌اندازی شد و نزدیک و دور حرف‌ها گرداگرد نذر آب می‌چرخید؛ مثل اینکه «اگر یک نفس از گذر پیک سحری را به تماشا بنشینی، می‌بینی حتی کنج متروک شهر که آغشته به بی‌کسی و تنگدستی است از یادها نرفته‌ و از این روز تا آن روز چند جوان سیاهپوش اما با دلی رنگی آب می‌برند و دم درهای زنگار گرفته می‌گذارند تا مبادا اندوه بی‌کسی سر بخورد در چشمانشان.یا نه! اگر چراغ دست بگیری و شب و نیمه‌شب شهر را بشکافی، بی‌بروبرگرد شاهد آبرسانی با تانکرهای مستقر و سیار هستی، یعنی یک عده وعده کردند تا آب برسانند و حتی شبانگاه پا به کار باشند که یک وقت یک جا بر اساس اما و اگر و شاید خانواده‌ای بدون آب نماند، نه که فکر کنی کار بیخ پیدا کرده نه! کوله زرین مهر و محبت اهالی شهر سر باز کرده است.»



راستی راستی آن روزها کوله زرین مهر و محبت سر باز کرده بود اما آب گوارای هگمتانه نبود؛ با حساب انصاف، مردم دلی و جانانه پای کار قهر آب آمدند اما تنها نه! مسئولان هم آستین بالا زدند و کارستان به راه انداختند.کارستان مسئولان شد، پروژه تالوار و خط بای‌پس همان جاده‌ یک طرفه با افق آبرسانی به همدان که دست‌اندرکارانش زیر تیغ تیز آفتاب و ذرات غبارحواله شده به آسمان، درست وسط روز میان جاده‌ای یک طرفه هزار بار خم و راست می‌شدند، دست به بیل و کلنگ متبرک می‌کردند و زانو می‌شکستند؛ لحظه‌ای عرق جبین پاک می‌کردند و دوباره از نو.همان‌هایی که می‌گفتند «با جان و دل پای کار مردم وایسادیم، شب و روز اینجا کار می‌کنیم تا آب برسد»، همین جمله کافی بود تا مشی مسئولان هم هویدا شود و با افتخار آنها را ناجی آب بخوانیم.این سکانسی از یک فیلم زنده بود، فیلم «همدلی مردم و مسئول برای مردم»، همدلی به وقت قهر آب، وقتی زمین ترک می‌خورد و آسمان قصد گریستن نداشت.روزهایی که مسابقه حفر سانت به سانت خط اضطراری آبرسانی در جاده بهرام‌آباد داغ داغ بود و عملیات خاکبرداری انجام می‌شد، ایامی که وزیر نیرو پس و پیش شب و نیمه شب بر سر پروژه حاضر و غمِ قهر آب در کهنه دیار همدانا را می‌خورد.



قرارگاه خاتم‌الانبیا بود و وزیر و استاندار و مدیر و کارشناس همه متفق‌القول می‌گفتند، «تلاش می‌کنیم تا آب برسد» بعد هم دوباره متوسل بازدید و گزارش‌دهی و تصویب اعتبار می‌شدند و باز سَر که از روی نقشه و طرح بالا می‌گرفتند دوباره از همان تلاش حرف می‌زدند.جمله‌ای کوتاه با یک دنیا معنی که جای هیچ سوال و جوابی باقی نمی‌گذاشت، دلواپسی آب به جانشان نشسته بود و با سرعتی معادل سرعت نور حتی بیشتر کار می‌کردند و دم به دم به رسانه‌ها می‌گفتند، «به مردم بگویید صبور باشند، آب نزدیک است».آن روزها پژواک همدلی مردم و مسئول زمین و زمان را پر کرده بود، کار جهادی مسئول و مردم با چاشنی تند و تیز آفتاب و طعم گَس غبار زیر پوست بهرام‌آباد خوب به چشم می‌خورد، از آن سو تالوار را به آغوش می‌کشیدند و رخ در رخ بیابان جبهه به جبهه خاکریز می‌زدند با ماشین و ابزارهای کوچک و بزرگ دل خاک را در می‌نوردیدند تا آبراهه باز کنند و سربلند رزم بحران باشند.



زنگ جهاد در جبهه آبرسانی جانانه نواخته شده بود و این جز در دولت سیزدهم میسر نبود؛ دولتی که وارث کار بر زمین مانده 17 ساله شد و با خنده‌ای از بیخ دل گفت «با شتاب کار می‌کنیم چون پای آسایش مردم ایستادیم»، «سرعت پیشرفت خط انتقال خوب است، به زودی آب می‌رسد».راست می‌گفت، صدای پای آب نزدیک بود و کارگاه 16 کیلومتری خط اضطراری آبرسانی و پروژه تالوار طی دو ماه صحنه یکتا هنرمندی شده بود آخر مسئول و مردم هر روز لقمه‌ای از قرص خورشید می‌چشیدند و شب‌ها زیر نور مهتاب پیکر تاسیسات را به هم چفت می‌کردند، انگاری چشم‌انداز نگاهشان متصل شده بود به شادی و رضایت مردم به وقت گوش سپردن به صدای پای آب. تا جایی که علی‌اکبر محرابیان، وزیر نیرو پس و پیش با بالگرد تمام طول مسير طرح آبرسانی بین حوزه‌ای را مورد بررسی قرار می‌داد و رئیس جمهور به تاکید از حال و احوال آب خبر می‌گرفت، قطره‌ها اندك اندك جمع می‌شدند و طرح مصوبه سال 1383 همزمان با سفر مقام معظم رهبری به استان همدان جان گرفت درست وقتی سد اكباتان كم‌رمق شد.الحق که حفاری و لوله‌گذاری برای تأمين آب شرب با قوت و شدت در جريان بود، اعتبار به راه و آب چند قدمی همدان بود، تا بالاخره طی دو ماه و اندی شاید هم چندی بیشتر و کمتر رد پای آب از تالوار 17 ساله را به چشم دیدیم و آب به خانه‌ها رسید، آن روزها خاطراتی شد برای امروز، خاطره‌ای از دولت سیزدهم و رزم بحران و سربلندی رئیس دولت سیزدهم.

تصاویر
  • دولت سیزدهم سربلند در رزم با بحران آب
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

جستجوی اخبار
جستجوی اخبار
جستجوی پیشرفته
جستجوی پیشرفته
دسته‌بندی شهری یا روستایی
دسته‌بندی شهری یا روستایی
برچسب های خبری
برچسب های خبری